یکم: بهانه گیری وی به علت مسائل ریشه ای تری هست. معمولا افراد نیازمندیهای خاصی دارند. بعضی این نیازها مثل آب و غذا و مسائل جنسی واضح تر است و بعضی نیازمندیها مثل نیاز به احترام، نیاز به تائید، نیاز به پشیرفت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی که جزء نیازمندیهای روانی هستند ، آشکار نیستند ، و خود را به صورتهای مختلف نشان می دهند.
هر فردی بر اساس یکی از این نیازها، افکارش شکل می گیرد . در پی این افکار هم احساس خاصی پیدا می کند . و در انتها نیز این نیازها ، احساسات و افکار خود را به صورت یک گفتار و رفتار خاص بروز می دهند( مثل بهانه جویی)
مثلا اگر او نیاز به تائید و احترام داشته باشد. و تصور کند که عدم سرو شام توسط شما و پرداختن به فرزندتان به علت اینست که برای او احترام قائل نیستید، آنوقت فکر می کند که کار شما به علت بی احترامی است ، و به این علت احساس طرد شدگی و پرخاشگری به او دست می دهد و در انتها رفتار ناشایست یا گفتار بهانه جویانه از او سر می زند.
در اینجا اگر دقت فرمائید متوجه می شوید که شما به جای جواب دادن به بهانه جویی های او که شاخ و برگ این درخت است، باید متوجه نیازها و احساسات او باشید. و وقتی با کلام و رفتارتان برای او آشکار می سازید که دوستشون دارید و براشون احترام قائل هستید. او لازم نیست از ابزارهای مخربی مثل بهانه جویی استفاده کند.
دوم: به هر حال به علت گسترده بودن ، عمیق بودن و پیچیدگی اینگونه مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی ، شما هم باید در این مورد مطالعه زیادی داشته باشید و هم در صورت امکان با مراجعه به مشاور خانواده با شرح حال مفصلی که از خصوصیات خود و همسرتان می دهید، به شما کمک شود که به بازسازی زندگیتون مشغول شوید.
سوم: سایر مطالبی که در مورد رفتار او اشاره کردید هم نیاز به بررسی بیشتر دارد. ولی به طور کلی تجسس ، دخالت در امور خصوصی فرد ( حتی اگر آن فرد همسرتان باشد) ، موجب صدمات شدیدی به زندگی می شود. اگر موضوعی عیان شد( بدون پلیس بازی ، چک کردن، فال گوش ایستادن ، و ...) آن وقت نیاز است به صورت منطقی و حل مسئله موضوع را بررسی کرد. اینجا هم اگر موضوع خیلی حاد است نیاز به کمک یک متخصص مشاور خانواده می تواند کار گشاء باشد.
چهارم: اگر شما بتوانید به همراه همسرتان به جلسات مشاور خانواده بروید عالی است، در غیر این صورت حداقل خودتون می توانید پیگیری فرمائید.
دوم: معمولا ازدواج (در صورت امکان) کمک مهمی در آرامش روانی از این جهت می کند.
سوم: لطفا در صورت درخواست راهنمایی بیشتر ، زمینه ها ، شرایط ، محرکها ، زمان، مکان ، شدت و طرز فکر و احساسات خود را در مورد مشکل مذکور قید فرمائید. همچنین اقداماتی که در مورد برطرف کردن این مشکل تا کنون انجام داده اید و میزان موفقیت و شکست خود را نیز لازم است که اشاره فرمائید.
پاسخ کد 10789 : (2/2/1386)
یکم : دوست عزیز؛ مهارتهای ارتباطی همانطور که از نامش پیداست یک نوع مهارت است نه آگاهی. یعنی مثل شنا کردن بعد از آگاهی باید نسبت به تمرین های آن اقدام نمائید. یعنی وقتی مهارتها را آموختید باید تن به تمرین دهید. و مسلم است که در ابتدا موفقیت کم و نسبی هست و به مرور می توانید مهارتهای خود را کامل کنید.
دوم: در مورد ارتباط باید این را بدانید که نباید دنبال یک فرد بیست و بدون عیب و نقص باشید. همه آدمها خطاهایی در رفتار و احساس و گفتارشان به چشم می خورد. اگر ما رابطه خود را با کسی به خاطر عیبی به هم بزنیم ، هیچ وقت نمی توانیم حتی یک دوست داشته باشیم.
سوم: یک اصل کلیدی در عمق بخشیدن به ارتباطاتمان ، «توجه به او به جای توجه به خود» است. همه آدمها وقتی مورد توجه قرار می گیرند، عاطفی تر شده و بیشتر جذب می گردند. شما باید بیشتر گوش باشید تا زبان، نیاز نیست که زیاد با کسی حرف بزنید، ولی باید نشان بدهید که زیاد گوش می دهید. مثلا از او سئوال کنید، نسبت به صحبتهایش واکنش مناسب نشان دهید. صحبت های او را قطع نکنید، و درمورد مطالبش بیشتر جویا شوید. به هنگام غم و شادی و تعجب در کلامتش ، شما هم با او هم احساسی کنید. آموختن چند لطیفه و جک نباید کار سختی باشید. سعی نکنید به هنگام صحبت کردن ، فقط آینه دق باشید و از ناملایمتی ها و گرفتاریهای خود و دیگران تعریف کنید. انشاء الله بزودی مهارتهای ارتباطی را در سایت همدردی قرار خواهم داد.
چهارم: به هر حال پله پله باید شاهد پیشرفت باشیم. وقتی دوستی منعقد شد در ادامه به مهارتهای زیادی نیاز نیست. فقط کافیست یه کمی خودفاش سازی را زیادتر کنی. ما نمی توانیم به دوستی هایمان عمق بدهیم مگر اینکه از خودمان بیشتر بگوئیم. از کارهایمان ، احساسهایمان ، آرزوهایمان و .... در این صورت هست که فرد مقابل هم رغبت می کند از خودش بگوید و با ما صمیمی بشود. کلا صمیمت متناسب با میزان خودفاش سازی است. یعنی گفتن از خودمان.
پاسخ کد 136223 : ( 2/2/1386)
یکم : مراجع محترم، خیلی از خودتون کم گفتید!. چه کار می خواهید انجام بدهید که نمی توانید و سر در گم هستید؟ چه موفقیت و شکست هایی تا حال داشته اید؟ در زندگی دنبال چی هستید؟
دوست عزیز، ما در هر موردی که بخواهیم خوب همدیگر را درک کنیم باید از صحبت های واضح و تعریف های مشخصی استفاده کنیم. .معمولا مبهم گویی منجر به برداشتهای متفاوت می شود. لطفا در صورت امکان با مثالهای متفاوتی از نیرویی که قید کردید، به روشن شدن آن کمک کنید. همچنین چنین نیرویی چه مشکلاتی برای شما ایجاد کرده است؟
شما به چه چیزی فراروان می گوئید؟. و از کجا متوجه آن شدید؟( لطفا فارسی تایپ کنید)
یکم: بعضی کارهای ما متوجه هدف خاصی هست. که در آن صورت راهکار مشخصی هم دارد. و بعضی کارهای ما نیز صرفا متوجه لذتی است ( اگر چه تصور می کنیم هدفی در پی دارد). اگر دوستی با پسر یا دختری برای هدف ازدواج باشد، پس باید راهکارمشخصی داشته باشد. لطفا به مثال زیر توجه کنید:
اگر شما برای تفنن در بازار قدم می زنید ، با فروشنده های مختلف سر جنس های آنها گپ می زنید ، تعریف می کنید یا قیمت آن را بحث می کنید، به این معنی نیست که خریدارید. شاید صرفا جهت وقت گذرانی با دوستتان از آنجا گذر می کردید و سر به سر بعضی فروشنده ها که به اصرار شما را به خرید کالایشان فرا می خواندند گذاشتید.
اما اگر خیال خرید داشته باشید. می دانید دنبال چه جنسی با چه قیمتی هستید و کی باید بخرید.
در مورد ازدواج چنین حادثه ای که برای شما پیش آمده است ، متاسفانه بسیار زیاد برای افراد تکرار می شود، از روی تفنن ، و لذت افراد دوستیهایی را پی ریزی می کنند و وعده امروز و فردا و در آخر بهانه ای آن را از بین می برد. وقتی هدف ما ازدواج هست باید ، دو طرف در رسمیت بخشیدن به رابطه اشان عجله کنند( نه اینکه ازدواج کنند) ، یعنی خانواده های آنها در جریان قرار گیرند. تا بدین وسیله میزان تعهد آنها به یکدیگر آشکار شود و مسئولیت رابطه ای را که شروع کرده اند ، بپذیرند. باید فرایند شناخت یکدیگر جهت ازدواج، زمانبندی شده و مشخص گردد. یعنی نمی توانیم به طرف مقابل بگوئیم تا اطلاع ثانوی صبر کن، بعد هم نتیجه نا مشخص باشد. ( بله افرادی برای لذت و سرگرمی چنین دوستی هایی را بنا می کنند و پنهانی هم بدون تعهد ادامه می دهند، و تبعات رنجزای آنهم را باید بپذیرند و مسئولیت ناآرامی های بعد از آن نیز به عهده خودشان است).
دوم : به طور کلی تجارب مشاوره ای نشان می دهد، دوستی پسر و دختر ، با این فرایند رابطه معکوسی با ازدواج دارد ، یا رابطه معکوسی با ازدواج موفق دارد. افراد با این دوستی ، شناخت سطحی و احساسی از یکدیگر به دست می آورند که در صورت انجام ازدواج به خاطر مسائل واقعی زندگی دچار مشکل می شوند و در صورت عدم ازدواج به خاطر شوک احساسی از یک طرف و از دست دادن موقعیت های مناسب ازدواج از طرف دیگر ، صدمات فراوان روحی را متحمل می شوند. ( در حالی که اگر این دوستیها به آشنایی اولیه منجر شود، و پس از آن با معرفی طرفین به خانواده ها ، بستر سازی جهت ازدواج صورت بگیرد ، می تواند امر ازدواج را تسهیل کند، در غیر اینصورت بهانه های مختلف از جمله پائین بودن سن ، انتظار پایان تحصیل ، انتظار پایان خدمت سربازی، انتظار پیدا کردن شغل، انتظار فراهم آمدن زمینه ازدواج و هزار و یک بهانه دیگر، همه برای اینست که امر خطیر ازدواج را دستاویر لذتهای زودگذر کنیم. لذا بدیهی است که مشکل زاست.
سوم: به هر حال ازدواج معیارهای خاص خود را دارد که منطبق بر واقعیت زندگی است یعنی احساس +واقعیت و منطق+مهارت و تلاش جهت ساختن زندگی. و اگر فردی تنها دوست داشتن را که مربوط به احساس هست را در پیش بگیرد و از دیگر مسائل زندگی چشم پوشی کند، مانند شما باید غم و رنج و نگرانی های آن را هم بپذیرد و زندگی خود را با لذت چند روزه آن تعویض نماید.
پنجم: اگر پسری علیرغم آگاهی نسبت به عشق شما ، پیشقدم نمی شود. به خاطر اینست که شما را برای ازدواج در نظر نگرفته است.( شما باید این خطای شناختی خود را اصلاح کنید که :« فقط عشق و دوست داشتن یک پسر برای خوشبختی در ازدواج کافیست»
دوست عزیز، برای تشخیص و درمان مشکل پسرتون ناگزیر باید به روانشناس بالینی مراجعه نمائید. احتمال «اختلال وسواس اجباری فکری عملی » مطرح است. در صورتی که چنین تشخیصی پس از گرفتن شرح حال توسط روان شناس بالینی مبرز شود، نیاز به چندین جلسه حضوری و انجام تکالیف محوله دارد.