یکم: ما والدین باید بدانیم که هر دوره سنی فرزند ، تربیت خاص خود را می طلبد. و همین طور باید بدانیم از دوره نوزادی، نوباوگی، کودکی ، نوجوانی تا جوانی، ما باید به کودکان متناسب با توانمندیهایشان استقلال بدهیم و مسئولیت کارهایشان را به دوش خودشان بگذاریم. اگر جوان شما، کودک8 ساله می بود، چون استقلال او به طور نسبی کم بود و بیشتر تحت نفوذ شما بود، تربیت بیشتر به صورت الگو دهی، توصیه، تشوق و تقویت انجام می گرفت. ولی فردی که در آستانه ازدواج است ، یعنی بالغ است، و مسئول یک زندگی. پس شما نیاز نیست غصه او را بخورید، هرکاری که در مورد تربیت این فرد از کودکی تا کنون کرده اید، او را کفایت می کند، شما اکنون بیشتر به عنوان یک آدم بالغ هم عرض او ، می توانید به عنوان مشورت و به عنوان یک دوست وارد عمل شوید. و امر و نهی، نصیحت، توصیه ، سرزنش ، انتقاد، طعنه، مقایسه ، قضاوت و .... باید تعطیل شود.
دوم: شاید این سئوال برایتان مطرح شود که شاید او هنوز مانند یک کودک است و مستقل نیست، و پول تو جیبی اش را من می دهم. در این صورت شما باید 2 مورد را رعایت کنید. اول برای اینکه از حالت کودکی در آید به مرور استقلال او را با دادن مسئولیت ( بدون خرده گیری و اشکال تراشی) تقویت کنید. در کنار این موضوع، باید ریشه های این وابسته بودن را خشک کنید. مثلا فردی که در حد کارشناس ارشد بوده ، 24 سال سن دارد، نمی بایست شما او را تامین کنید. و او باید مخارج خود و زندگی آینده اش را تامین کند. اگر شما به او کمک مالی می کنید به مرور و البته سریع این کمک را کاهش داده و سپس حذف کنید. ولی اگر او شاغل هم هست، و تمام مسائل تحصیلی، مالی، و ... جدا هست ، باید بدانید نقش تربیتی شما تقریبا به اتمام رسیده است ( و فقط شما در صورتیکه او خواهان باشد، مانند یک فرد با تجربه و متخصص و دلسوز ، می توانید به عنوان مشاور به او کمک کنید و اگر خودرای باشد و مستقل هم باشد، بهتر این است که مسئولیت رفتارش را خودش بپذیرد و شما احساس مسئولیت افراطی نسبت به او نکنید. ).
فراموش نکنید، که شما نمی توانید تا آخر عمر به او بگوئید چه کاری درست است ، چه کاری غلط است، و به نظر می رسد اکنون آن زمانی است که لازم است از اینگونه تربیت دست بکشید.
پاسخ کد 124 : (12/2/1386)
مراجع گرامی، ضمن تشکر از اعتماد شما به سایت همدردی و ارسال مطالب مبسوط مرتبط با مشکلتون، به چند نکته در مورد موضوع ذکر شده ، اشاره می کنم:
یکم: اولا به خاطر زیرکی و دقت در ارتباطات، و اهیمت به آینده زندگیت باید به شما تبریک عرض کنم. از نظر من واقعا مراجعانی که از چنین خود کنترلی در مراودات خود برخوردارند، بسیار تحسین برانگیزند.
دوم: این بدیهی است که هر دختر یا پسری که قصد ارتباط با جنس مخالف خود را دارد از یک سری شگردها استفاده می کند. مثلا تو خیلی قشنگی، خیلی با وقاری، خیلی فهمیده ای، خیلی باهوشی، خیلی احساساتت پاکه، هیچکه مثل تو نمیشه، تو با همه فرق داری، من توی دنیا فقط به تو فکر می کنم، من بی تو می میرم. و هزاران شگرد و ترفند دیگه...، اگر یه سری از روی تحقیق در اینترنت به بعضی سایتها بزنی ، شاید هزاران یا میلیون ها از این شگردها وجود دارد، اصلا عنوان مطالب اینست :« هزار راه مخ زنی دختران» ، یا « چطوری یه دختر رو تور کنیم» و ..... شما بیا یه تحقیقی روی متن ترانه ها بکن، ببین از چه ادبیات قشنگ و ظریفی استفاده می کنند. همه اینها را گفتم که یک دفعه زندگی را علیرغم زرنگی مثل فیلم هندی نبینیم، که اولش پسر را عقب هل می دهیم، بعد اون هر دفعه یه طوری جلوی ما را می گیره و در نهایت ، آره ما هر دو عاشق هم می شیم. و ما هم همانطور فکر می کنیم که اون فکر می کرد.
سوم: این بند دوم که در بالا گفتم ، به نظرم شاه بیت راهنمائی من به شماست،( اگر گرفته باشی). وگرنه مسائل بعدی که مطرح کردی و آنها را به عنوان مشکل دیدی ، همه شاخ و برگ هستند و ریشه همان بند دوم است.
چهام: حالا شما واقع گرایانه با قضیه برخورد کن ( نه مثل فیلم هندی) ، مشاهده می کنی که چقدر این دل نگرانی ها حل می شود. می پرسی چگونه؟
شما دختری در آستانه سن ازدواج هستی، منطقی هستی و اسیر احساسات و هیجانات افراطی نیستی. پسری به شما ابراز علاقه می کنه، و شما او را آزمایش می کنی ، متوجه می شوی او به شما دروغ می گوید و او همزمان طالب ارتباط با دختران دیگری هم هست، ولی وقتی دستش رو می شود، شروع به دفاع از خود می کنه و در نهایت، با یک معذرت خواهی سروتهش را هم می آورد. ( خب تا اینجا درست). اما بعدش: او اصرار به ارتباط با شما دارد. شما مردد می شوید که آیا راست می گوید یا نه ؟! اینجا باید شما بیشتر او را بشناسید، که آیا فرد متعهد و مسئولی هست. و شما هم که دنبال لذت و تفنن نیستید، شما به زندگی می اندیشید و به ازدواج ، پس باید زمینه آزمایش واقعی را فراهم کنید، یعنی با خانواده در میان بگذارید، و از او بخواهید که رسما به خواستگاری بیاید( محک جدی بودن را به او بزنید)، که اگر با هزار و یک بهانه نیاید، پس دروغهایش را پایانی نیست و اگر بیاید، فرصت بسیار عالی هست که شما و خانواده اتان از نزدیک با او آشنا شوید.( پس این موش و گربه بازیها برای چیست؟ بند پنجم جواب این سئوال است).
پنجم: بعضی وقتها یک نفر یک ماشین قراضه داره، می خواهد بندازه به یک نفر، مثل بعضی بنگاه دارها، شروع می کنه به اینکه : آقا رنگش متالیکه ، فرمونش هیدرولیکه، موتورش تازه نفسه، بدنه اش فابریکه و ...، هزارتا دروغ یا تحریف واقعیت ، چون می خواهد بفروشد و خلاص شود، چون دیگه کاری با این ماشین و این خریدار نداره، فقط یک لحظه برنده بشه و تمام. لذا حرفهای دو پهلو می زنه ، بعضی چیزا را نمی گه، بعضی چیزا را یه قسمتش رو میگه و یه قسمتش رو نمیگه، و آخرش که خریدار و خامش می کنه، لبخند رضایت و پیروزی می زنه.
اما یه وقتی شما یه ماشینی داری می خواهی باش بری سفر، می بری مکانیکی ، میگویی آقا ، مثل اینکه موتورش یه صدایی می ده ، بررسی کن، حتی اون آقا اگر بگه من چیزی نمی شنوم ، شما اصرار می کنی که بیشتر دقت کنه، لاستیک ماشین رو عوض می کنی ، و خلاصه دنبال عیب و نقصهای اون می گردیی که قبل از سفر بر طرف کنی ، تا توی سفر نگذارتت، توی جاده نمونی تا نه راه پیش داشته باشی ، نه راه پس. لذا وسواس به خرج می دهی که حتما با ماشین سالم مسافرت کنی.
حالا در ازدواج ، دختر و پسرها دو جور نگاه به ازدواج دارند. یکی نگاه بنگاه داری و خرید و فروش ، و یکی نگاه همسفری.
اگر ما می خواهیم هم آغوش فردی بشیم و یه عمر همسفر بشیم، حق داریم که از هر لحاظ از اول بدون احساسات افراطی، دقیق موضوع را بررسی کنیم. هم نقاط ضعف خود را بگوئیم و هم از همسفرمان بخواهیم نقاط ضعف خود را بگوید. نه اینکه نگران پیدا شدن نقص ها باشیم.
دوست گرامی، پس حتی اگر انشاء الله بیماری شما به زودی مرتفع شود، چه بهتر هم اکنون ( همین الان که با مسئله بیماری دست به گریبان هستید) ، او را به خواستگاری خود فراخوانید و حتی این مسئله را در میان بگذارید. تا متوجه شوید که، « او از متفاوت بودن شما نسبت به دخترای دیگه چه انتظاری داره!؟»، آیا وقتی که نفعش در آن نیست ، بازهم در کنار شماست؟ یا به عکس وقتی ، پای محک به میان می آید ، او رنگ عوض می کند؟
ششم: اما اگر خودتون می ترسید که اونو از دست بدهید و دوست دارید ، اون شما را کاملا سالم بببیند، پس دید شما به ازدواج نگاه بنگاه داری است، پس این نگرانی را باید همیشه در زندگی داشته باشید، که اگر احتمالا در آینده بیماری یا ... پیدا کردید، آیا او شما را ترک نمی کنه؟
خلاصه:
- موضوع ارتباطتون را با خانواده طرح کنید و به رابطه خود رسمیت ببخشید و به او بگوئیدکه حاضر به تفنن و لذت بی هدف نیستید و اگر او هم طالب هست باید به خواستگاری شما بیاید( تا بیشتر همدیگر را بشناسید و بررسی کنید که آیا با هم تفاهم دارید یا نه؟)
- اگر ایشان هر بهانه ای بیاورد که این مسئله را به تعویق بیندازد یا از زیر آن شانه خالی کند ( حتی اگر دلایل کامل منطقی داشت) باز هم ادامه به این ارتباط به صلاح شما نیست.
- اگر او نیز به ارتباطتون رسمیت داد و با خانواده در میان گذاشت و به خواستگاری آمد، اینجا اول آشنایی است نه آخرش، پس هل نشو، و معیارهای ازدواج را با مشورت خانواده دقیقا بررسی کن.
- هیچ نگران بیماری خود نباش. چون اگر این آقا به همان فهمیدگی باشه که شما تصور می کنی، وجود تو را طالب هست، و نمی تواند به بهانه یک کسالت جزئی شما را ترک کند و اگر شما اشتباه می کردید و او اینگونه خود را نشان داده ، ولی آدم ظاهر بین و لذت طلبی هست، پس چه بهتر قبل از ازدواج این را متوجه شوی ( می بینی که این مسئله بیماری تو اتفاقا نعمتی برای توست ، جهت شناخت آین آقا)
- مجدد یاددآوری می کنم ، شناخت یک آقا و یک خانم فقط از طریق صحبت و چت و تلفن و به صورت تک به تک ، احتمال خطا را بسیار بسیار بالا می بره ، پس بهتره قبل از هرگونه قضاوت سطحی در مورد یکدیگر، ارتباطتون را با رسمیت بخشیدن و ارتباط بر قرار کردن با خانواده های یکدیگر عمق ببخشید.
یکم: زندگی به یک سری مهارتهای ارتباطی و مهارتهای زندگی نیاز دارد که می تواند در بهبود روابط بین همسران موثر باشد. توصیه موکد می کنم که با مراجعه به بخش« مشاوره ازدواج» و بخش « مشاوره خانواده» مقالات آن را مطالعه کرده و به دقت نقصهای زندگی خود را استخراج نمائید.
دوم: اگر چه زن و شوهر پس از ازدواج در بسیاری موارد در مرز مشترکی قرار می گیرند، اما باید بدانید بسیاری از مسائل خصوصی بوده و طرفین اجازه دخل و تصرف در آنها ندارند. مثلا علاقمندیهای مذهبی و فرهنگی تا جایی که آسیب مستقیم به شما وارد نمی کند، نیاز نیست که شما آن را تغییر دهید. شما با رفتار خود روی همسرتان موثر هستید، لذا به عنوان یک فرد مذهبی ، اگر دلربا باشید ، پس تاثیر گذار هم خواهید بود. ( امر و نهی ، تهدید، انتقاد ، نصیحت و ...، معمولا مشکلات را بیشتر می کنند ولی حل نمی کنند)
سوم: تنفر شما از او یکباره به وجود نیامده است ، بهتر است که بررسی کنید و ریشه های آن را در زندگی بیابید.
پنجم: به هر حال شما باید یکی از این سه راه را انتخاب کنید.
الف) جدایی و طلاق
ب) تحمل و سوختن و ساختن
ج) برنامه جهت بازسازی زندگی به صورت تدریجی همراه با سازگاری و استفاده از موارد مثبت جهت رشد خودتون ، فرزندتون و همسرتون.
توصیه می شود حضوری به یک مشاور بالینی مراجعه نمائید، و با بررسی کامل و ریزترین مسائلی که بین شما حاکم است ، انتخاب کنید که کدام روش را و به چه شکلی پیش خواهید گرفت.
پاسخ کد 1252 : (12/2/1386)
دوست عزیز، معمولا دخالت در خانواده، با اجازه یکی از طرفین انجام می شود، زن و شوهری که مسائل زندگی خود را بیرون می برند ، معمولا چنین پیامدهایی را دارد. شما باید از خودتون شروع کنید. باید ارتباط عاطفی و احساسی شما با همسرتان آنقدر قوی باشد که خانمت ، آشکار ببیند که تو با او در یک تیم و در یک جبهه هستی، آنوقت دیگر به خودتون گل نمی زنه، و با تیم رقیب همانندسازی نمی کند. اگر ارتباط شما و همسرت آسیب دیده باشد، مخصوصا اگر مهارتهای ارتباطی شما ضعیف باشد و از نظر احساسی نتوانسته باشید او را جذب کنید، پس این کار را مادرش انجام می دهد و چون اطلاعات خصوصی خانواده شما به بیرون درز پیدا می کند، مادرزنت نیز از روی دلسوزی توصیه هایی به دخترش می کند که به زندگی شما آسیب می رساند.
در مورد خانواده خودت نیز ، نباید هنگامی که او شروع به انتقاد می کند، واکنش نشان دهی یا از آنها دفاع کنی، بلکه با هم احساسی باید سعی کنی نشان دهی که احساسات خانمت را می فهمی( نه اینکه بخواهی خانواده ات را مقصر نشان دهی) ، بلکه به خانمت می گویی درک می کنم که ناراحت شدی، یا اینکه به او می گویی که همیشه دوستش داری و ازش حمایت می کنی.
بهتر است از توصیه ، راهنمایی و نصیحت مستقیم یا انتقاد به همسرت پرهیز کنی، این منجر به آسیب دیدن رابطه شما می شود. شما لازم است به طور غیر مستقیم در همسرت تغییر ایجاد کنی و این فقط با ارتباط قوی احساسی ممکن است. وقتهای بیشتری را در خانه سپری کن، تفریح ،پارک ، سینما و احترام به عقاید و احساس همسرت به این کار کمک می کند. همچنین با تعریف از نقاط مثبت او ، سعی کن در او کرامتی ایجاد شود که نقاط ضعفش کاهش یابد.