معنادرمانی از نظر شکل، به درمان های کوتاهی چون درمان آدلری نزدیک تر است . معنادرمانگران گرچه اغلب به صورت صمیمانه و مقبول در باره موضوعات فلسفی بحث می کنند، برای اینکه درمانجو را متقاعد سازند که نگرشی آگاهانه تر و مسئولانه تر به خلاء وجودی کند، به شیوه های مختلف او را مواجهه می دهند، و برایش دلیل و برهان می آورند. نوشته های مربوط به درمان نشان می دهند که فنون درمانی ، علاوه بر مواجهه دادن و تعبیرها، به مقدار زیادی به قانع سازی و استدلال نیز متکی هستند. (1)
در تشخیص خلاء وجودی، معنا درمانگرها مراقب هستند تا علائم آشکاری از قبیل جملاتی چون زندگیام بیمعنا شده و علائم نهانی چون بیتفاوتی و کسالت را نادیده نگیرند چرا که اینها بر پوچگرایی درونی مراجعان تأکید دارند. مسائل مربوط به معنا حوزههایی هستندکه مراجعان درگیر آنها هستند با این حال روان نژندی اندیشه زاد تنها 20 درصد موارد بیماری در کلینیکها و دفاتر تخصصی را شامل میشود. فرانکل اغلب به «غیربیمارها» اطمینان میدهد که ناامیدی وجودی بیماری نبوده و نوعی موفقیت محسوب میشود. این موضوع علامت عمق فکری فرد است و به هیچ وجه به سطحی بودن وی مربوط نمیشود. (2)
======================== پاورقی و منابع:
1 - پروچسکا، جیمزاو. ترجمه یحیی سید محمدی(1381)، نظریه های روان درمانی. تهران: انتشاران رشد
2 -
Frankl, V. E. (1975). The Unconscious God: Psychotherapy and Theology. New York: Simon and Schuster. (Originally published in 1948 as Der unbewusste Gott. Republished in 1997 as Man's Search for Ultimate Meaning.)