تعالی خویشتن بدان معناست که نه تنها فرد معنایی را برای تحقق بخشیدن جستجو کند ؛ بلکه به معنای یافتن انسان دیگری برای عشق ورزیدن هست. (فرانکل، 1383)
ما ز بالاییم و بالا می رویم
***
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما از آنجا و ازینجا نیستیم
***
ما ز بیجاییم و بیجا میرویم
لا اله اندر پی الا الله است
***
همچو لا ما هم به الا میرویم
قل تعالوا آیتیست از جذب حق
***
ما بجذبه حق تعالی میرویم
***
دیوان شمس
تعالی خویشتن(1) در نظریه فرانکل
فرانکل معتقد است خودشکوفایی منوط به تعالی نفس است. از نظر فرانکل، بعد معنوی انسان از طریق تعالی نفس قابل حصول است. به این ترتیب، مردم از محدوده ِ« زیست شناختی و روان شناختیِ خود» فراتر می روند و صاحب ارزشهای خاصی می شوند و معنای زندگی خویش را می یابند. انسان ها فقط با تعالی نفس می توانند خویشتن حقیقی را بیابند.(2)
تعالی خویشتن یکی از ضروری ترین خصوصیات وجود انسان است. انسانها زمانی که به فراتر از خودشان قدم می نهند موجودیشان کاملتر می شود و وقتی می توانند به یک انسان کامل تبدیل شوند که بر محدودیت های وجودی خود پیروز شوند و این کار یا بوسیله واقعیت بخشیدن به یک معنا صورت می گیرد و یا با برخورد کردن از روی عشق با دیگران.
فرانکل پایه ای ترین نیاز انسان را در جستجوی خود بودن نمی داند بلکه در جستجوی معنا بودن، می بیند و هویت انسان فقط در خلال واقعیت بخشیدن به معنای زندگی قابل دستیابی است.
مردم می توانند بیش از اندازه برخودشان متمرکز شوند، اما تعالی خویشتن زمانی بیشتر آشکار می گردد که مردم خودشان را فراموش کنند. تحمل کردن مشکلات روانی که باعث مشکلاتی در تعالی خویشتن می گردد، درست در تضاد با معنایابی زندگی است. قصد مفرط(3) و خویشتن نگری مفرط(4) دو عامل عمده اند برای آنکه انسان به دنبال تعالی خویشتن نباشد. خویشتن نگری مفرط یعنی اینکه فرد بیش از اندازه در مورد مشکلات خودش بیاندیشد و قصد مفرط یعنی اینکه فرد توجه بیش از اندازه برای رسیدن به بعضی از خواستههایش داشته باشد .(5) (نلسون،2001)
تعالی(6)
ارزش های تجربی، خلاق و نگرشی صرفاً نمودهای روئین و ظاهری چیزی بسیار بنیادیترند که فرانکل آن را معنای غایی یا تعالی می نامد. در اینجا، گرایش دینی فرانکل را مشاهده می کنیم: معنای غایی انگاره ای ست که در واقع معنای نهایی زندگی است معنایی که نه به انسان های دیگر، نه به طرح و برنامه ما و نه حتی به وقار و متانت ما منوط است. این اشاره ای است به خدا یا معنای معنوی.(7)
دیدگاه های فرانکل در باره دین و معنویت نگاهی خاص است. خدای او، خدای یک ذهن بسته و متعصب نیست. خدای یک فرقه خاص هم نیست. خدای او، حتی خدای دین نهادینه(8) هم نیست، بلکه خدای ضمیر بشری(9) است، خدای قلب است. او یادآور می شود که حتی یک ملحد(10) یا یک لاادری(11) نیز مفهوم تعالی را بدون کار برد کلمه خدا می پذیرد. خود فرانکل می گوید: این دینداری ناآگاهانه، که آن را با تحلیل پدیدار شناختی نشان داده ام، باید در رابطه و نسبتی نهان با تعالی فطری در انسان فهمیده شود. هرچند که انسان می کوشد این ارتباط را طرح ریزی و صورت بندی کند، اما ما با آنچه که من آن را «ناخودآگاه متعالی(12) » اصطلاح کرده ام، مواجهیم. این مفهوم به این معنا است که انسان همیشه- حتی در سطح ناخودآگاه- در ارتباطی آگاهانه با تعالی قرار دارد. اگر شخص، اشاره گر آگاهانه به یک چنین ارتباطی را خدا بنامد، شایسته است که از یک«خدای ناخودآگاه »سخن براند. باید متوجه باشیم که این «خدای ناخودآگاه» نیز چیزی شبیه کهن الگوهایی نیست که یونگ از آنها سخن می گوید. این خدا آشکارا متعالی و در عین حال، به غایت شخصی است و در درون همه ما هست. رویگردانی از خدا سرچشمه اصلی همه بیماری هایی است که بیشتر در باره آنها بحث کردیم. همین که فرشته ای را درون خود طرد می کنیم، دیوی را به درون خود راه داده ایم.(13)
نردبان هایی ست پنهان در جهان
***
پایه پایه تا عَنانِ آسمان
***
2556:5
================
پاورقی و منابع:
1=Self-transcendence
2= شارف، ریچارد اس. ترجمه مهرداد فیروز بخت(1381). نظریه های روان درمانی و مشاوره. تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
3= hyper intention
4= Hyper reflection
5=
Nelson-Jones.Richard.(2001).Theory and Practice of counselling & Therapy.London and New York:Continuum
6= Transcendence
7 = فرانکل، ویکتور امیل.ترجمه ابراهیم یزدی( 1375). خدا در ناخودآگاه. تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
8 = institutional religion
9 = God of The Inner human being
10 = atheist
11 = agnostic
12 = The Transcendent unconscious
13= بوئری، جرج. ترجمه مسعود فریامنش (1385). نگاهی به آرای ویکتور فرانکل: رنج ، اما زیستن. http://www.bashgah.net/modules.php?name=...&sid=18151